سیم‌های جادویی فرانکی پرِستُو


"سیم‌های جادویی فرانکی پرِستُو" اثر "میچ آلبوم"


الکی کشش داده بودن.

اگه بخوام این کتاب رو تویه یک جمله تعریف کنم فکر می‌کنم جمله بالا مناسب‌ش باشه.

انتخاب‌ش کردم چون قبلاً کتاب "سه‌شنبه‌ها با موری" رو از نویسنده‌ش "میچ آلبوم" خونده بودم و خوشم اومده بود. ولی این؟ بد نبود، ولی خوبم نبود.

به‌نظرم یه‌جورایی یه رگ‌هایی از "عقاید یک دلقک" رو می‌تونستی توش پیدا کنی.

شروع آنچنان جذابی نداشت که دلت نخواد کتاب رو زمین بذاری و باید بگم تقریبا چند فصلی راوی رو نتونستم تشخیص بدم حتی. اول اینکه راوی خودِ موسیقی‌ه قابل تشخیص بود ولی یکم جلوتر که شخصیت‌های مختلف می‌اومدن و نظرات‌شون رو در مورد شخصیت اصلیمون یعنی فرانکی می‌گفتن باعث گیج شدنم شد که خب یکم جلوتر فهمیدم اوضاع از چه قراره.

تا اواسط هیچ کششی برای خوندن نداشت و شاید بشه گفت تقریبا به نصف که رسیدم کمی هیجان تو داستان پیدا شد ولی اینکه تو از اول داستان بدونی آخرش چی می‌شه سخت می‌شه دنبال کردنش.

جا داشت واسه جذاب شدن به‌نظرم حیفم اومد اینجوری سرهم آوردنش. یعنی تو یک کتاب پونصدوخوردی صفحه‌ای تو باکلی شخصیت‌ جورباجور که هیچ دخلی به‌هم ندارن آشنا می‌شی که تازه تو اون خوردی آخر صفحات‌ش ربطشون به هم رو می‌فهمی.(که حس می‌کنی انگار نویسنده به‌زور این‌هارو بهم ربط داده که داستان‌ش رو ببنده)

این واسه منِ مخاطب خسته کننده بود. با اینکه یه‌جاهایی خیلی خوب بود و تاثیری که باید رو، روم گذاشت ولی دیالوگ‌های ماندگار( دیالوگ‌هایی که ارزش هایلایت کردن داشته باشه) آنچنان نداشت.

اگه بعضی از فصل‌های کتاب رو هم نخونده می‌ذاشتم زیاد لطمه‌ای به قالب اصلی داستان وارد نمی‌شد که بنظرم این می‌شد درازگویی الکی.

ولی سعی کردم تا آخر تموم‌ش کنم، با این‌که یک‌جاهاییش برام خفه کننده بود(از بس الکی کش دار بود) تمومش کردم و تاثیری که ازش گرفتم رو دوست داشتم.

پس ارزش یک‌بار خوندن رو داشت.