من، من نیستم

دلم می‌خواد بگم اون منی‌که ازش متنفرم، من نیست. فکر کردن به اینکه همه‌چی دست خودم باشه عصبی‌م می‌کنه. واسه همین دوست دارم تقصیرارو بندازم گردن اون قسمت از خودم که هیچ تسلطی بهش ندارم. یا فکر می‌کنم یه بخشی در من وجود داره که هیچ تسلطی بهش ندارم. اینجوری قبول واقعیت آسون‌تر می‌شه.

اگه تمام اتفاق‌ها و بلاهایی که سر زندگیم آوردم رو گردن منه طبیعی و نرمال بندازم اون وقت تردید ندارم تو از بین بردنش از بس که مورد تنفره. پس دوس دارم یه من خیالی بسازم که نیاز به درمان داشته باشه و به این باور داشته باشم وقتی که اون درمان شد زندگی منم به روال عادی خودش برمی‌گرده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد